اخیرا و در پی رای آوردن قانون استانی شدن انتخابات در کمیسیون شوراها و امور داخلی کشور مجلس شورای اسلامی ، یک مرحله به مخدوش شدنِ یکی از مهمترین دستاوردها و ارکان انقلاب اسلامی ، یعنی جمهوریت ، نزدیک شدیم.
جنبش عدالتخواه دانشجویی که پیش تر با صدور بیانیه ای ، با مطرح کردن پنج سوال نسبت به خطر فوق الذکر هشدار داده بود ، اکنون نیز ضمن تاکید بر مواضع پیشین خود ، اعلام میدارد ، ترجمه صحیح استانی شدن انتخابات ، دادن اختیار مردم و توده ها در تعیین سرنوشتشان ، به صاحبان قدرت و ثروت است.
لازم میدانیم در ادامه پنج سوال سابق را ، در معرض توجه قرار دهیم تا بتوانبم با دقت بیشتر به بررسی ابعاد قانونی بپردازیم که در صورت تصویب ، قرار است رای باند ها و قبائل را جایگزین رای ملت کند.
یکم: شکی نیست که انتخابات به شیوه کنونی واجد مشکلات بسیاری است و باید معایب آن رفع و اصلاح گردد. ولی معتقدیم طرح اصلاح کنونی به هیچ وجه جامع نبوده و نمایندگان حامی باید پاسخ دهند کدامیک از مشکلات اصلی انتخابات کشور اعم از رشد هزینه های سرسام آور تبلیغات، لیستی شدن و جناحی شدن بیش از پیش و تنگ تر کردن امکان حضور برای کاندیداهای مستقل، عدم امکان شناخت کافی توسط مردم به دلیل ساختار غلط شکل گرفته و … با این طرح مرتفع خواهد شد؟
دوم: آیا فرصت پیش آمده برای اصلاح قانون انتخابات نباید به گونه ای باشد که نمایندگان با دیدی کلان تر به مسائل مهمتر گریبان گیر انتخابات کشور و دغدغه های مهم و مورد تذکر رهبری بپردازند؟ بعنوان نمونه مساله شفافیت هزینه های انتخاباتی و ایجاد سقف معین برای هزینه تبلیغات که در لیبرال ترین کشورهای دنیا با نظارت های دقیق بصورت قانون درآمده ولیکن متاسفانه در کشور ما هنوز به دغدغه جدی نمایندگان مردم تبدیل نشده است. آیا این مساله خود موجب بروز مفاسد و مشکلات عدیده ای نیست که مجلس را در پیگیری مطالبات رهبری برای مبارزه با فساد ناتوان کرده است؟ آیا اینگونه افسار گسیختگی و بی قانونی در هزینه های انتخاباتی در کشورمان رفته رفته به ساز و کاری منجر نخواهد شد که عملا انتخابات را به کورس رقابت سرمایه دارها و سرمایه سالارها و وام داران شان با یکدیگر تبدیل کند؟
سوم: آیا تجربه انتخابات مجلس در شهرها و استان های بزرگ همچون تهران، که انتخابات به گونه ای مشابه طرح استانی برگزار می شود تجربه مناسبی است؟ برگزاری انتخابات در حوزه بزرگی همچون حوزه انتخابیه تهران، ری و شمیرانات که جمعیتی حدود ۱۰ میلیون را در بر می گیرد و عملا امکان تبلیغات برای کاندیداهای غیروابسته در این منطقه جغرافیایی وسیع را از بین برده است و صرفا افراد به پشتوانه ی لیستهای انتخاباتی و قرار گرفتن در این لیست ها، وارد مجلس می شوند نسخه قابل تعمیمی برای سایر استانهای کشور می باشد؟ شرایط کنونی در تهران و برخی دیگر از مراکز استانهای بزرگ که بسیاری از نخبگان دلسوز و چهره های متعهد کشور را صرفا به دلیل قرار نگرفتن در لیست های انتخاباتی و نداشتن امکانات وسیع برای تبلیغات در این حوزه های بزرگ پشت درب مجلس نگه می دارد و حتی بسیاری از نمایندگان مردمی را در دوره های بعدی به دلیل قرار نگرفتن مجدد در لیست انتخاباتی از راه یافتن به مجلس ناکام می گذارد آیا شرایط مناسبی است؟
چهارم; باتوجه به مواضع برخی حامیان این طرح، صرف نظر از بحث بر ماهیت احزاب و نسبت انقلاب اسلامی با ساختار حزبی رایج در کشورها، شکل دهی انتخاباتی که در آن احزاب و لیست های جناح ها حرف اول را می زنند و مجلس از انسجام حزبی بیشتری برخوردار خواهد بود، در نظر برخی نمایندگان محترم مجلس، نقطه قوت طرح کنونی به شمار می رود. حتی با پذیرش این پیش فرض آیا قابل تامل نیست که چرا در حزبی ترین دموکراسی های کنونی دنیا همچون فرانسه مدام برای تاثیر گذارتر شدن مجلس و ایجاد شناخت واقعی تر مردم، به سراغ کوچکتر کردن حوزه های انتخاباتی می روند و در کشور ما شاهد طی کردن روندی معکوس هستیم؟ برای نمونه در فرانسه و در شهر پاریس با جمعیت حدود ۲میلیون ۲۰ حوزه انتخابیه شکل گرفته است و در کشورمان با تجمیع کردن حوزه های انتخاباتی تهران با جمعیت حدود ۱۰ میلیون صرفا یک حوزه انتخاباتی شده است که در صورت عدم اصلاح و تعمیم همین نسخه به سایر نقاط کشور، عملا شرایطی فاجعه بارتر حتی از حزبی ترین دموکراسی های غربی را شاهد خواهیم بود و با لیستی تر و جناحی تر برگزار شدن انتخابات به گونه ای بازگشت به عقب و قرار گرفتن در دوران قرن ۱۸ و ۱۹ کشورهای اروپایی و آمریکا را خواهیم دید.
پنجم: قانونگذاران محترم حتما می دانند حوزه هایی که در شکلی همچون انتخابات استانی در آنها انتخابات برگزار می شده است مانند تهران بعنوان پایتخت کشورمان، یکی از رکودداران کمترین درصد میزان مشارکت در انتخاباتهای مختلف می باشند. مردم تهران برای یک مشارکت آگاهانه باید در هر دوره انتخابات مجلس تقریبا ۵ برابر جمعیت نمایندگان ۳۰ نفری حوزه شان را مورد بررسی قرار دهند تا از میان ۱۵۰ نفر به یک لیست ۳۰ نفره برسند. آیا ساختار کنونی انتخابات در تهران مقصر چنین واقعه ای نیست که عملا امکان شناخت دقیق و مناسب برای مردم در فرصت کم انتخابات از بین ۱۵۰ نفر را از بین برده است؟ آیا چنین ساختاری و تجمیع حوزه های انتخاباتی باعث کمتر شدن شناخت و ارتباط مردم با نمایندگانش و در نهایت کاهش رغبت برای مشارکت در انتخابات نشده است؟ آیا با تعمیم این نسخه به سایر نقاط کشور در آینده شاهد برگزاری انتخابات هایی با میزان مشارکتی همچون میزان مشارکت ۳۰ درصدی در انتخابات پارلمانی آمریکا نخواهیم بود؟
در پایان امیدواریم هم اکنون که دغدغه اصلاح ایرادات قانون انتخابات میان نمایندگان کشورمان بوجود آمده است به جای عمیق تر کردن مشکلات و تعمیم ساختارهای غلط به سایر نقاط کشور، شاهد برداشتن گام هایی بزرگ برای نزدیک تر شدن به آرمانهایی چون جمهوریت و مشارکت گسترده تر مردم در اداره کشور باشیم. گام هایی چون تصویب طرح هایی که به کمرنگ تر شدن نقش سرمایه و هزینه های تبلیغات در انتخاب افراد، کمرنگ تر شدن وابستگی های جناحی و حزبی و لیستی در انتخابات و پر رنگ تر شدن مشارکت مردم بینجامد.
به امید ظهور عدالت گستر گیتی جنبش عدالتخواه دانشجویی