دور شید کور شید...!!
دور شید کور شید...!!
فتنه ها یک به یک از راه می رسند...
عده ای در یک گوشه ی دنج، آرام و بی دغدغه خوابیده اند و دم از انقلابی بودن می زدند...
برخی رویای خدمت به شیطان بزرگ در سر دارند...
آن دیگری سالهاست نان و نمک انقلاب را خورده و هنوز سیر نشده...
و یکی حرف از آزادی بیان می زند، حرف از نقد و سازش و مذاکره...
94/11/10 ـــ 10:30 ـــ خیابان طالقانی
تنها صدایی که شنیده شد "بدوید بدوید" اندکی تامل، از چه چیز باید فرار میکردیم؟؟؟ اعتقاداتمان یا آرمانهایمان؟ مگر به دنبال چه آمده بودیم؟ جز برای استقلال...
در این افکار بودم که با ضربه ی یکی از یگان های ویژه به خودم آمدم آنچه می دیدم باور کردنی نبود عده ای را می زدند، عده ای فریاد می کشیدند، عده ای فرار می کردند...
برای ثبت آن چه می دیدم شروع به عکس برداری کردم اما باز حضور بی دلیل یگان های ویژه، این بار با گرفتن گوشی ها...
و اگر ممانعت می کردی می خوردی...
بی درنگ با صدای جمعیت همراه شدم ipc ipc خیانت خیانت
قرارمان این بود، تجمعی آرام، تنها با هدف تجدید نظر در مدل قرارداد و متذکر شدن فساد ها و ضررهای بسیار بزرگ آن
اما آنچه تدبیر کرده بودند!!! حمله گاز انبری بود...
تنها سلاحمان صدایمان بود از عمق جان و با تمام وجود به یاد همه ی آنهایی که به خاطر این انقلاب خون دل خوردند و خون دادند فریاد می زدیم "هم دارسی ipc خدعه ی انگلیسی"
جمعیتی از یگان های ویژه به طرفمان آمدند ابتدا با دست و سپس با موتور و در آخر با باتوم...
سعی داشتند بی نصیبمان نگذارند...
می زدند به شکم و پهلو و بازو...
چه صحنه های سخت و دردناکی...
و اما غافل از آنکه
گرد وغبار گاه و بی گاه که هیچ...
طوفان هم به کشتی انقلابمان بزند ناخدا را رها نمی کنیم...
میلیون ها و هزاران و صدها و ده ها که هیچ...
حتی اگر به تعداد انگشت یک دست هم برسیم مشت می شویم و بر دهان نوچه های استکبار می زنیم.