حاشیه نگاری از تجمع شنبه مقابل وزارت نفت در اعتراض به IPC
حاشیه نگاری خانم ابویی، مسئول واحد خواهران مجمع دانشجویان عدالتخواه رفسنجان:
نزدیک به مکان تجمع بودیم که بچهها به سمت مان دویدند. تنها صدایی که شنیده شد:«بدوید؛ بدوید». ما نیز شروع به دویدن کردیم، یک لحظه ایستادم و به پش سرم نگاه کردم بچه ها دوباره به سمت تقاطع حافظ- طالقانی برمی گردند. به بچهها گفتم واستید، برگردید. تازه استارت برگشت را زدیم که دوباره جمعیت به سمت مان دویدند. دوباره همان صدا شنیده شد که «بدویید؛ بدویید». این بار کمی تامل کردم که ناگهان یکی از یگان های ویژه با هیکلش، من را به گوشه ای پرت کرد. من همان طرف ایستادم که متوجه شدم چند نفر یکی از آقایان را در جلوی چشمانم با مشت و لگد میزنند.
من خود را به گوشه ای مناسب بردم تا عکس بگیرم؛ در حال گرفتن دومین عکس بودم که ناگهان یکی از یگان های ویژه گوشی را مرا گرفت و دوید! ما هم به دنبالش دویدیم که فایده نداشت. ناگهان نگاهم به سمتی افتاد که خانم تدینی(دبیر واحد خواهران جنبش عدالتخواه) و دیگر خانم ها در تقاطع حافظ- سمیه جمع شده بودند. در حال حرکت به سمت شان بودیم که متوجه شدم یکی از یگان های ویژه در حال گرفتن گوشی یکی از خانم ها بود و او ممانعت می کرد که در نهایت آن خانم را به زمین انداخت و رویش رد شد. سعی کردیم همه متمرکز شویم و دادن این شعار:«دانشجوی حزبالله آزاد باید گردد». یگان های ویژه، حلقه ای تشکیل دادند و به سمت مان آمدند و با دست ما را هل می دادند، ما هم صفی تشکیل دادیم و از جلو آمدن آن ها ممانعت کردیم.
کمی حرکت آرام گرفت که شروع کردیم به شعار دادن در رابطه با ipc. که ناگهان با موتورهایی مواجه شدیم که قصد حرکت دادن ما به سمت خیابان سمیه را داشتند. همه به هم متصل شدیم که در همین حین دیدم خانم تدینی سوئیچ یکی از موتورها در باغچه کنارمان انداختند که یکی از خانمها از پشت به من گفتند، سوئیچ موتور جلویت را درآر که تا اقدام به در آوردن سوئیچ کردم، با ضرب دست محکم مواجه شدم. دستم را به عقب کشیدم؛ متوجه شدم همه با لباس های مشکی اند اما سربازی با لباس خاکی در پشت یکی از موتور سواران اسلحه ای بی خطر به دست داشت و برای ایجاد ترس بین ما به آسمان شلیک می کرد. در همین حین یکی از یگان های ویژه، موتورسواران را به سمت ما فرمان می داد. وقتی یگان های ویژه با این حرکت جسورانه خانم ها مواجه شدند به عقب رفتند و چندین یگان ویژه با باتوم به جلو آمدند و ما را به عقب راندند و چندین ضربه به کتف و شکم خانم ها زدند و تا به خودم آمدم، پخش زمین بودم. که با کمک خانم ها به گوشه پیاده رو رفتم.
ما که نسبت به این حرکت ایمان داشتیم و سعی می کردیم به نتیجه ختم شود؛ دوباره شروع به شعار دادن کردیم که یگان های ویژه ما را با جملاتی چون:«خفه شو، برو سوار ماشین شو» «الان خانم های گشت ارشاد می آیند و شما را می برند، ماشین هم آنجا پارک است»، تهدید می کردند. گویا قصد ترس ما را داشتند. در همین هنگام متوجه شدیم در آن طرف خیابان یکی از آقایان دانشجو را می زنند و به داخل پارکینگ منتقل می کنند. ما با داد و فریاد از افراد دوربین به دست اطرافمان خواستیم، تا از آن طرف فیلم بگیرند که آنها بدون توجه به فریادهای ما تنها به چهره ما زوم کرده بودند. وقتی دیدیم سودی ندارد، شروع به ادامه شعارها کردیم(که بعد متوجه شدیم این افراد دوربین به دست، افراد امنیتی هستند نه خبرنگار). بعد از آن خانم تدینی خواستند زنجیره ای در کنار خیابان تشکیل دهیم که یکی از یگان های ویژه از عبورم جلوگیری کرد و من بی توجه و با پاسخ دادن به برخورد نامناسبش از کنارش عبور کردم و به خانم های دیگر ملحق شدم.
پس از دادن شعارهایمان و قرائت بیانیه ای توسط خانم تدینی تصمیم گرفتیم برگردیم.
⚪️⚪️⚪️پی نوشت: این تنها بخشی از اتفاقات خیابان سمیه برای ما بود.