برای کارتن خواب هایی که با مرگ هم آغوش می شوند؛ بر بستری از سنگ!
بر بستری از سنگ
تشکی از کاغذ نم دیده
لحافی از جنس ابر
غرق در رویای یافتن انسانی چند
خفته بودی
وقتی مرگ
تو را چو مادری
در آغوش گرمش می چسباند
***
قاضی شهر چرت می زد
و حضرت محتسب
به موی زنی خیابانی
آویزان بود!
حاکم شرع
نشسته در لباده ای خوش پوش
با محاسنی خضاب کرده
چو قدّیس حواری
غرق در بوی عود و الهام ملکوت
کنار شومینه
روی منبری از توت
نهج البلاغه را می خواند!
وقتی تو
چون مجسمه قهرمان شهر
در کنار خیابان
خشکیده بودی!
***
هیچکس
دلواپست نشد
کسی شب نامه نخواند
فریادی نکشید!
روزنامه های کثیرالاکتذاب
مرگ تو را
تسلیت ندادند
و رسانه ملی
مرگ تو را
کنار اعلام قرعه کشی بانک
ننوشت!
کَکِ تن چرکینت
تن برادران قوا را نگزید
و رویای آقای جمهور
که در کاخ الیزه
خواب عمو سام می دید
مخدوش نشد!
***
تو باشی یا نباشی
صندوق های رأی
چیده خواهد شد
و تو هیچ کس را
از چپ و راست
رد صلاحیت نخواهی کرد!
لیست ها بسته خواهند شد
و جبهه های متفرق
برای تقسیم آب بینی یک بُز
پیمان برادری می بندند
و از عکس تو
در میتینگ ها
رونمایی خواهند کرد!
***
فجر دمیده است
و هر روز صبح
آقای شهردار
کارتن خواب ها را
در کیسه های زباله دفع می کند!
هنوز
دخترکان بی چیز
تن شان را
پشت چراغ قرمز
با دسته گلی
بسته ای ده تومان می فروشند
و گرسنگان
بریانی و نان گرم را
در زباله ها می جویند!
***
🔴سلمان کدیور – "سلیم"
12بهمن 94
کانال تلگرامی ما:
https://telegram.me/edalatkhahan_rafsanjan