شعر: کارخانه قند فسا
جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
من علی ,استان فارس, شهر فسا
طاقتم از حد گذشته زین همه جور وجفا
شاعرم ,شعرهای من در وصف یار
چندی پیش امد صدایی,قیل و قار
گفت کلاغی که رئیسان شهر
می کِشند از آب گلیم خود, پسر
یک کلاغ گفتا بگو شعرای پند
که گشته تعطیل کارخانه قند
مثل ارثی که جامانده به وارث
دهند تحویل دو دستی دست حارث
خصوصی می شود قند فسایی
تو ای مهدیِ من, موعود کجایی
کند با خاک به سان هم, به زودی
زند پاساژ ,ْبلندی, شیشه دودی (به گمانم)
بازم رفتش کلاه بر سرِ مردُم
اگر نیستش چغندر, هست گندُم
تو بَردار ای علی خودکار آبین
بزن جار و بگو مردُم که خوابین
توشعر میگی که یارم لب تمشکی
همی قلم به دستی تیر مَشقی
شاعر: دمبولی
۹۵/۰۷/۱۶