فرقـــانیها
«اگر عمری بود و اگر گروههایی از قبیل فرقان اجازه و فرصت دادند، انشاءالله در آینده به کار حزب خواهیم پرداخت؛ حزب جان میگیرد، تبلیغاتش را شروع میکند، جزوههای لازم، کتابهای لازم، تبلیغات لازم، تشکیلات لازم را به راه خواهد انداخت؛ انشاءالله درست میشود. » ۱۳۵۹/۱/۱۱
اینها بخشی از سخنان آیتالله خامنهای در فروردینماه ۵۹ در بافق یزد بود که شاید در آن روزها چندان مورد توجه قرار نگرفت؛ چرا که چندماه از دستگیری اعضای اصلی گروه فرقان میگذشت. اما بغض فرقانیها از روحانیت بیش از آن بود که با دستگیری و اعدام اکثریت این گروهک خاموش شود.
گروهک فرقان به سرکردگی جوانی به نام اکبر گودرزی در سالهای ۵۶ و ۵۷ تشکیل میشود.او با راهاندازی جلسات تفاسیر قرآن، برداشتهای مادی از منابع دینی را مطرح میکرد. فراگیری تبِ تفاسیرِ مادی و مارکسیستی درسالهای منتهی به انقلاب که توسط افراد و جریانهای التقاطی ارائه میشد، حساسیت برخی چهرههای فکری انقلاب مثل شهید مطهری را برانگیخت. کار آنقدر بالا گرفته بود که گودرزیِ جوان بیست و چند ساله، بیست جزوهی تفسیر قرآن، شرح صحیفهی سجادیه و نهجالبلاغه نوشته بود.
شهید مطهری در مباحث خود در سالهای ۵۶ و ۵۷ اقدام به پاسخگویی به این تفاسیر مادی کرده بود و در چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» مقدمهای را با همین عنوان اضافه میکند. شهید مطهری با انتقاد از بابشدن تفاسیر مادی و التقاطی به نام اسلام، به آنها لقب «ماتریالیسمِ منافق» داد.
آنچه اهمیت فکر انحرافی فرقان را بیشتر میکرد، تأثیرپذیری از جنبههای منفی تفکرات شریعتی - علیرغم وجوه مثبت آن - خصوصاً بحث «اسلام منهای روحانیت» و «تشیع علوی و صفوی» بود که بر این اساس «روحانیت» را یکی از اصلیترین دشمنان اسلام قلمداد و از آن تحت عنوان «آخوندیسم» یاد میکرد. به این ترتیب پس از استقرار جمهوری اسلامی و در حالی که مملکت در تب تجزیهطلبی میسوخت، فرقان برای مبارزه با آنچه «بلوای آخوندیسم» میخواند دست به اسلحه برد.
گروه فرقان از اردیبهشت ۵۸ موج ترورهای خود را با به شهادت رساندن شهید قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش آغاز میکند. شهید مطهری در ۱۱ اردیبهشت، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی ۳ خرداد، شهید تقی حاجیطرخانی ۱۶
تیرماه، ۲۴ تیر آیتالله سیدرضی شیرازی، ۴ شهریور شهید عراقی و فرزندش حسام[
۳]، ۱۰ آبان شهید قاضی طباطبایی امامجمعهی تبریز و ۲۷ آذر شهید مفتح در دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران[
۴] توسط فرقان ترور میشوند. فرقان در صحنهی هر ترور تعدادی جزوه که در آن به چرایی علت ترور پرداخته پخش میکرد و اینگونه مسئولیت ترور را برعهده میگرفت. این ترورها دارای جنبههای مختلفی بودند؛ ترورهای سیاسی که شخصیتها را هدف گرفته بود و ترورهایی که برخاسته از ایدئولوژی فرقان بودند و گاهی هم ریشه در دشمنی شخصی گودرزی داشت؛ مثل ترورهای شهید مفتح و حاجیطرخانی که از افراد اصلی مسجد قبا بودند که گودرزی را طرد کرده بودند.
برخی تجهیزات که از خانههای تیمی فرقان کشف شده بود
اکبر گودرزی نهایتاً ۳ خرداد ۵۹ به همراه جمعی دیگر از اعضای فرقان اعدام شد. تعدادی از اعضای فرقان نیز که دستشان به جنایت و قتل آلوده نبود به حبس محکوم شدند. برخی توابین هم به جبهه رفتند و بعدها شهید شدند. پس از اعدام گودرزی فرقان شمارهی ۲۵ نشریه را به گودرزی اختصاص داد و با چاپ تصویری از وی در ذیل عکس، عبارت: «مجاهد تشیع مظلوم، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه اکبر گودرزی!» را درج نمود. فرقان پیش از این پس از شهید اول، شهید ثانی و شهید ثالث؛ «مجید شریف واقفی» را شهید چهارم و «شریعتی» را شهید پنجم نامیده بود.
پسا فرقــانیها
«محمد متحدی» مسئول شاخهی نظامی فرقان بود که در دستگیریهای اولیه در اردیبهشت ۵۸ دستگیر میشود اما با معرفی خود به عنوان یک فرد عادی و با توجه به اینکه هنوز اعضای اصلی فرقان دستگیر نشده بودند آزاد میشود. او یک بار دیگر در آبانماه دستگیر میشود اما خود را «مهدی سیفی» معرفی میکند و پس از حدود یکماه که در بازداشت به سر میبرد لولهی شوفاژ زیر پنجره را کج میکند و با بریدن میلهی پنجره فرار میکند.
متحدی پس از اعدام گودرزی با جمع کردن اعضای باقیماندهی فرقان تشکیلات «رهروان فرقان» را راهاندازی میکند. «رهروان فرقان» که به نوعی همان تشکیلات تبریز فرقان بودند با هدف انتقام خون به اصطلاح شهدای فرقان به تهران میآیند و ترور آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله موسوی اردبیلی، حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه از حکام شرع دادگاه فرقان و آیتالله خامنهای را در دستور کار قرار میدهند. ترورهایی که بیش از آنکه جنبهی سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، جنبهی انتقامگیری از نظام و ابراز وجود و حیات فرقان در عرصه را دارد.
آیتالله خامنهای یکی از مهمترین چهرههای سیاسی این ایام است. ایشان در خطبههای نماز جمعهی ۲۹ خردادماه با اشاره به پیام امام رحمهالله به بیان بخشی از مطالب نگفتهای که در طول این چند ماه به احترام امر امام مکتوم نگاه داشته پرداخته و بنیصدر و منافقین را تخطئه میکند: «برادران! همانطور که گفتم، آقای بنیصدر شخصاً طرف نیست، یک جریان طرف است. امروز این جریان در این چهره ظاهر شده است، قبلاً در چهرههای دیگری ظاهر شده بود، روز دیگر ممکن است در چهرههای دیگری ظاهر شود. هوشیار باشید. جریان نفاق، یعنی کفر پنهانی و زیر پرده را بشناسید؛ این حرف مال امروز نیست، این حرف مال زمانی که گویندگان و رهبر عظیمالشّأن ما در میان ما است نیست؛ این جریان مال تاریخ انقلاب ما است. ای نسلهای جوان، ای نوجوانهای امروز و مسئولان فردا، ای نسلهایی که هنوز نیامدید یا کودک هستید! بدانید این انقلاب از ناحیهی منافقان از همه بیشتر ضربت میبیند، حواستان را جمع کنید. خطّ درست در انقلاب اسلامی خطّ نه شرقی و نه غربی است، خطّ پابندی به اسلام فقاهت است، خطّ پابندی به حضور واقعی مردم در صحنه است، خطّ راستگویی و صدق و صفای با مردم است؛ نه اینکه به مردم بگویند ما حرفها را به شما میزنیم امّا دروغ بگویند و به مردم حرف دروغ بزنند؛ نه اینکه بگویند ما طرفدار اسلامیم امّا در عمل تیشه را بردارند به ریشهی اسلام بزنند؛ نه اینکه بگویند ما با شرق و غرب مخالفیم امّا در عمل ساز سیاستهای خارجی را بنوازند.» ۱۳۶۰/۳/۲۹
آیتالله خامنهای نمایندهی امام در شورای عالی دفاع، نمایندهی مجلس و امامجمعهی تهران، یکی از روحانیون فعالی است که از زمان شروع جنگ به طور مداوم بین جبهه، مجلس و جایگاه اقامهی نماز جمعه در رفتوآمد است. ایشان همچنین ضمن حضور در شهرهای مختلف، به برگزاری جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ در مساجد هم اهتمام دارد. دستاندرکاران مسجد ابوذر در روزهای پرالتهاب خردادماه از آیتالله خامنهای برای سخنرانی در این مسجد دعوت میکنند. این برنامه به خاطر جلسهی عدم کفایت بنیصدر لغو و با یک هفته تأخیر به شنبه ششم تیر منتقل میشود. آیتالله خامنهای که هم در جبهه و هم در میدان سیاست با بنیصدر درگیر بود و شناخت خوبی از او داشت، در جلسهی عدم کفایت او سخنرانی میکند و ۱۴ دلیل برای اثبات آن اقامه میکند. در نهایت عدم کفایت بنیصدر با ۱۷۷ رأی تصویب میشود.
عصر سهشنبه دوم تیرماه قرار است آیتالله خامنهای در مراسم بزرگداشت شهید چمران در مدرسهی عالی شهید مطهری سخرانی کند.احتمال خطر میرود، اما خوشبختانه مراسم در امنیت کامل و بدون بروز حادثهای به پایان میرسد. پس از پایان سخنرانی جمعیت دور آیتالله خامنهای را میگیرد. یک نفر با زور میخواهد خودش را به ایشان برساند، چندضربهای هم با آرنج به محافظین میزند ولی آنها نمیگذارند نزدیک شود. وقتی از مراسم برمیگردند لباس خونی یکی از محافظها توجه دیگران را جلب میکند. محافظ با تیغ موکتبری مجروح شده اما خطر رفع شده بود.۵ تیرماه آیتالله خامنهای در خطبههای نماز جمعه منافقین را به سختی به محاکمه میکشند: «شما هستید که بعد از آنی که از پدر و مادرهای مسلمانی متولد شدید به طرف کفر رفتید. کتابهای شما در دست است، مبانی مارکسیستی و الحادی و کفرآمیز در حرفها و کتابها و عمل شما مشهود است، شما مرتجعید، شما مرتدید؛ شما هستید که در زندان و در خارج زندان بارها و بارها دوریتان از اسلام بر عناصر مبارز انقلابی مسلمان ثابت شد. بهانهی ارتجاع را به دست میگیرید که با جمهوری اسلامی بجنگید؟ اشتباه کردید، کور خواندید.
روز ترور نافرجام
پس از نماز نوبت به برنامهی پرسش و پاسخ میرسد. آیتالله خامنهای ابتدا از لغو مراسم در هفتهی قبل به خاطر جلسهی بررسی عدم کفایت بنیصدر عذرخواهی میکند. «قبلاً لازم است عذرخواهی کنم از نیامدن هفتهی قبل. با این که چنین قراری ما داشتیم، همانطوری که میدانید، هفتهی گذشته روز شنبه مجلس به کار مهمی سرگرم بود و تا ساعت یک بعدازظهر یا یکونیم جلسه ادامه داشت؛ نمیتوانستیم ما مجلس را ترک کنیم. وقتی هم که آمدیم بیرون، وقت گذشته بود و امکان آمدن نبود.» سؤالات مختلفی مطرح میشود که تعدادی از آنها مربوط به شایعات علیه سران حزب جمهوری است. آیتالله خامنهای در حال صحبت است. قرار بر این است که ضبط صوتها را جلوی سخنران نگذارند تا بلندگو سوت نزند، اما در اواخر سخنرانی تقیزاده ضبط صوت را میآورد و جلوی ایشان میگذارد. درست سمت چپ، روبروی قلب.
«من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت خود [آیتالله] خامنهای خواندهاند و نماز بعدی را هم من شرکت کردم و سپس وقتی وی برای سخنرانی به پشت میز بزرگی که قرار داشت رفت من بعد از یکی دو دقیقه ضبط را به کار انداخته و جلوی وی گذاشتم. البته چون میز بزرگ بود او برای برداشتن کاغذ سؤالها به آن طرف و این طرف خم میشد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریعتر به کناری رفته و جورابهایم را پوشیدم و سپس به توالت رفته و از آنجا خارج شدم و از کوچهی پشتی به میدان ابوذر که فولکس را آنجا گذاشته بودم رفتم و از محل دور شدم.»
محافظها گمان میکنند ضبط متعلق به مسجد است و مانع آن نمیشوند. فقط یکی از آنها کمی آن را جابجا میکند که باعث سوت کشیدن بلندگو میشود. آیتالله خامنهای میگوید «آقا این اگر آمپلیفایر است، خاموشش کنید. یک بلندگوی رو راست بگذارید صدا ندهد.» محافظها ضبط را کمی جابجا میکنند. صحبتها ادامه مییابد که ناگهان صدایی همه را غافلگیر میکند.
«من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصلهتر از آقا!
- یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...
- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلاً خاموش کنید.
- منبریها این جور مواقع کمی عقب و جلو میشن تا بلکه صدا درست بشه!
- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...
- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید.»
[فایل صوتی سخنان حضرت آیتالله خامنهای در لحظهی انفجار بمب]
آیتالله خامنهای به پهلوی چپ روی زمین میافتد. همه فکر میکنند تیراندازی شده و روی زمین دراز میکشند. محافظها اسلحهشان را مسلح میکنند. و یکی از آنها به سمت آیتالله خامنهای میرود. «هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر ۴۰برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جدارهی داخلیاش نوشته بودند: "اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی"» اما مواضع قاطع و صریح آیتالله خامنهای از سویی، و درگیرشدن منافقین با مردم طی چند روز گذشته از سوی دیگر؛ باعث میشود هر اقدام تروریستی و خشونتآمیزی به پای منافقین نوشته شود. ترور مسجد ابوذر نیز از این قاعده مستثنی نیست.
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند. در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند. لبها و چشمها هم خیلی کم تکان میخوردند.
«از وقتی که بار اوّل بر زمین افتادم - که البته نفهمیدم چطور شد که افتادم - تا وقتی که به کلّی بیهوش شدم، سه مرتبه، برای لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه هم یک احساسی داشتم. آن حالات، هیچوقت از یادم نمیرود. حالا یکی را عرض میکنم: در یکی از حالات، احساس کردم که دارم میروم؛ یعنی احساس کردم که مرگ در مقابل من است. کاملاً در آن مرز عالم برزخ، خودم را دیدم و احساس کردم که در آن حال، انسان هیچ دستاویزی به جز خدا ندارد؛ هیچ دستاویزی! یعنی هر چه هم عمل پشتسر خودش داشته باشد، باز اگر نتواند تفضّل الهی و رحمت خدا را جلب کند، خاطر جمع به آن عمل نیست. آدم شک میکند: آیا این عمل را با اخلاص بهجا آوردم؟ آیا نیّتم صددرصد خدایی بود؟ آیا در آن شرک و ریا نبود؟ آیا ملاحظهی این و آن نبود؟ بههرحال ماها مرکز عیوبیم. متأسّفانه، همهی شائبهها در ما هست. آنجا انسان احساس میکند که مثل پرِ کاهی بین زمین و آسمان است. از همه چیز منقطع میشود. من این حالت انقطاع را در آن وقت احساس کردم و پیش خدای متعال، تضرّع نمودم و گفتم: «پروردگارا! میبینی که من چقدر دستم خالی است و چیزی ندارم و محتاجم! اگر تفضّلی بکنی، کردهای وَاِلّا ما رفتهایم.» منظورم مردن نبود؛ رفتن از وادی سعادت بود. بعد، بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم.» ۱۳۷۹/۲/۱۰
پس از عملیات ۶ تیر که موجب زخمیشدن آیتالله خامنهای شد، نیروهای دادستانی انقلاب توانستند ردهایی از «رهروان فرقان» را در مشهد بیابند و در شهریور ۱۳۶۰ «محمد متحدی» و «مسعود تقیزاده» دستگیر شدند. مسعود تقیزاده در بازجوییها به تفصیل سخن گفت اما محمد متحدی به جز چند جمله حرفی نزد و در دادگاه نیز حاضر به دفاع از خود نشد. دادگاه انقلاب تهران به ریاست آیتالله محمدی گیلانی در نهایت تقیزاده را به جرم به شهادت رساندن آیتالله قاضی طباطبایی، «تولید انفجار به قصد به شهادت رساندن مجاهد فیالله حجتالاسلام والمسلمین آقای سید علی خامنهای رئیسجمهور محبوب جمهوری اسلام دامت شوکته که متأسفانه منجر به آسیب دیدن معظمله شد» و ترور ناموفق آیتالله ربانی شیرازی و اقدام به انفجار به قصد شهادت آیتالله موسوی اردبیلی و طرح ترور حجتالاسلام معادیخواه و سید اسدالله لاجوردی؛ به عنوان «باغی محارب و مفسد» شناخته و به اعدام محکوم میکند. تقیزاده و متحدی در ۸ بهمن ۱۳۶۰ در نمازجمعهی تبریز -قتلگاه آیتالله شهید قاضی طباطبایی- به دار مجازات آویخته میشوند.
سال ۶۰ با همهی فراز و نشیبها، درگیری منافقین و بنیصدر با جمهوری اسلامی، موج ترورها، حادثههای هفتم تیر، هشتم شهریور و سختیهای جبهههای جنگ رو به پایان است. ۲۸ اسفند امامجمعهی محبوب تهران که در نتیجهی این ترور ناکام ۹ ماه از نمازجمعه دور مانده بود، به محراب نمازجمعه برمیگردد. آیتالله خامنهای با برشمردن سختیهایی که مردم و انقلاب در این سال پشت سر گذاشتهاند، سال ۶۰ را «سال ایثارها و شهادتها» و «سال خرجکردن ارزندهترین سرمایهها» و کارنامهی این سال را «کارنامهای خونین، سرخرنگ، پردرد و پررنج؛ اما خوشعاقبت و نویدبخش و گرمکننده» معرفی میکند.